Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شروع کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to initiate
/ɪˈnɪʃiɪt/
فعل گذرا
[گذشته: initiated]
[گذشته: initiated]
[گذشته کامل: initiated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شروع کردن
آغاز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افتتاح کردن
مترادف و متضاد
start
1.The newcomer initiated the long citizenship process.
1. آن (فرد) تازهوارد، روند طولانی درخواست شهروندی را شروع کرد.
2.Who initiated the violence?
2. چه کسی خشونت را آغاز کرد؟
تصاویر
کلمات نزدیک
initials
initially
initialize
initial
iniquity
initiation
initiative
inject
injection
injector
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان