Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ابتکار
2 . طرح (جدید)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
initiative
/ɪˈnɪʃətɪv/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ابتکار
قریحه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابتکار
1.Don’t keep asking me what to do, use your initiative.
1. دائم از من نپرس که چه کار کنی، ابتکارت را به کار بگیر.
2
طرح (جدید)
برنامه، رویکرد
مترادف و متضاد
plan
scheme
a government initiative to help small business owners
طرح (جدید) دولت برای کمک کردن به صاحبان مشاغل خرد
تصاویر
کلمات نزدیک
initiation
initiate
initials
initially
initialize
inject
injection
injector
injunction
injure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان