[فعل]

to injure

/ˈɪn.dʒər/
فعل گذرا
[گذشته: injured] [گذشته: injured] [گذشته کامل: injured]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زخمی کردن صدمه زدن

مترادف و متضاد harm hurt wound heal
  • 1.A bomb exploded at the embassy, injuring several people.
    1. انفجار بمبی در سفارت‌خانه، منجر به زخمی شدن چندین نفر شد.
  • 2.She injured her arm during a tennis match.
    2. حین مسابقه تنیس، به دستش [بازویش] صدمه زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان