[اسم]

injury

/ˈɪnʤəri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صدمه آسیب

معادل ها در دیکشنری فارسی: آسیب زخم صدمه لطمه گزند
مترادف و متضاد bruise harm hurt wound
  • 1.The passenger sustained a severe injury in the car accident.
    1. آن مسافر، در تصادف (با) اتومبیل، صدمه شدیدی متحمل شد [به شدت صدمه دید].

2 آسیب‌دیدگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: جراحت جرح ضایعه
مترادف و متضاد hurt pain suffering
a knee injury
آسیب‌دیدگی زانو
a slight injury
آسیب‌دیدگی جزیی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان