[فعل]

to ink

/ɪŋk/
فعل گذرا
[گذشته: inked] [گذشته: inked] [گذشته کامل: inked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قرارداد بستن منعقد کردن

  • 1.The group has just inked a $10 million deal.
    1. گروه به تازگی قراردادی به ارزش 10 میلیون دلار بسته است.
[اسم]

ink

/ɪŋk/
قابل شمارش

2 جوهر

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوهر مرکب
  • 1.My printer has run out of ink.
    1. جوهر چاپگرم تمام شده است.
a pen and ink drawing
نقاشی با خودکار و جوهر
written in ink
نوشته‌شده با جوهر

3 با جوهر رسم کردن مرکب پاشیدن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان