Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اشاره کردن (به مطلبی به طور غیر مستقیم)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to insinuate
/ɪnˈsɪnjueɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: insinuated]
[گذشته: insinuated]
[گذشته کامل: insinuated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اشاره کردن (به مطلبی به طور غیر مستقیم)
بطور ضمنی فهماندن
مترادف و متضاد
imply
suggest
1.She insinuated that her friends had betrayed her.
1. او اشاره کرد که دوستانش به او خیانت کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
insincerity
insincerely
insincere
insignificant
insignificance
insinuation
insipid
insist
insistence
insistent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان