[فعل]

to insinuate

/ɪnˈsɪnjueɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: insinuated] [گذشته: insinuated] [گذشته کامل: insinuated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اشاره کردن (به مطلبی به طور غیر مستقیم) بطور ضمنی فهماندن

مترادف و متضاد imply suggest
  • 1.She insinuated that her friends had betrayed her.
    1. او اشاره کرد که دوستانش به او خیانت کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان