Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اصرار داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to insist
/ɪnˈsɪst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: insisted]
[گذشته: insisted]
[گذشته کامل: insisted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اصرار داشتن
اصرار کردن، پافشاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصرار کردن
پافشاری کردن
لج کردن
اصرار ورزیدن
مترادف و متضاد
demand
importune
persevere
persist
give up
1.She insisted that Sal was not jealous of his twin brother.
1. او اصرار داشت که "سال" به برادر دوقلویش حسادت نمیکند.
2.The doctor insisted that Marian get plenty of rest after the operation.
2. دکتر اصرار داشت که "ماریان" بعد از عمل جراحی استراحتی طولانی داشته باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
insipid
insinuation
insinuate
insincerity
insincerely
insistence
insistent
insistently
insolence
insolent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان