[فعل]

to inspect

/ɪnˈspɛkt/
فعل گذرا
[گذشته: inspected] [گذشته: inspected] [گذشته کامل: inspected]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازرسی کردن بررسی کردن

مترادف و متضاد examine
  • 1.The plants are regularly inspected for disease.
    1. گیاهان به‌طور منظم برای (پیدا کردن) بیماری بررسی می‌شوند.
  • 2.The teachers inspected our lockers.
    2. معلمان، کمدهای ما را بازرسی کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان