[اسم]

inspector

/ɪnˈspektər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازرس

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازبین بازرس مفتش
مترادف و متضاد examiner
a school inspector
یک بازرس مدارس
health and safety inspectors
بازرسان بهداشت و ایمنی
Inspector Maggie Forbes
بازرس "مگی فوربس"

2 معاون رییس پلیس

  • 1.when did you become an inspector?
    1. چه زمانی معاون رییس پلیس شدی؟

3 بازرس بلیت

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان