Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فورا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
instantly
/ˈɪnstəntli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فورا
بلافاصله، در یک آن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آنی
بیدرنگ
آناً
مترادف و متضاد
immediately
1.Both drivers were killed instantly.
1. هر دو راننده فورا کشته شده بودند.
2.The computer finished the job instantly.
2. کامپیوتر کار را بلافاصله تمام کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
instantaneously
instantaneous
instant replay
instant messaging
instant coffee
instead
instead of
instep
instigate
instigation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان