[صفت]

insufficient

/ɪnsəˈfɪʃənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more insufficient] [حالت عالی: most insufficient]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناکافی

معادل ها در دیکشنری فارسی: کم
مترادف و متضاد sufficient
insufficient to do something
ناکافی برای انجام کاری
  • His salary is insufficient to meet his needs.
    حقوق او برای برآورده کردن نیازهای او ناکافی است.
insufficient time
زمان ناکافی
  • We were given insufficient time to complete the report.
    برای کامل کردن آن گزارش، به ما زمان ناکافی داده شد.
insufficient for something
ناکافی برای چیزی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان