[اسم]

insularity

/ˌɪnsəˈlɛrɪti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوته‌فکری تنگ‌نظری

disapproving
مترادف و متضاد narrow-mindedness
  • 1.His insularity on religion shocked me.
    1. کوته‌فکری او درباره دین، مرا متعجب کرد.

2 انزوا

مترادف و متضاد isolation
  • 1.My insularity is leading me toward depression.
    1. انزوای من دارد مرا به سوی افسردگی سوق می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان