[اسم]

iron

/ˈɑɪərn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آهن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آهن آهنی آهنین
  • 1.These are made of iron.
    1. این‌ها از آهن ساخته شده‌اند.
iron gates/bars/railings
دروازه‌ها/میله‌ها/نرده‌های آهنی
  • The huge, iron gate was locked.
    دروازه آهنی غول‌آسا قفل بود.
توضیحاتی درباره اسم iron
واژه iron وقتی قبل از اسم بیاید، آن اسم را مانند یک صفت توصیف می‌کند.

2 اتو اطو

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتو
مترادف و متضاد flat iron
  • 1.I scorched my dress with the iron.
    1. من با اتو لباسم را سوزاندم.
a travel iron
اتوی مسافرتی
  • A travel iron is useful for keeping up appearances on holiday.
    یک اتوی مسافرتی برای حفظ ظاهرمان در تعطیلات مفید است.

3 وزنه زدن وزنه

  • 1.Iron ensures that our muscles are working properly.
    1. وزنه‌زدن تضمین می‌کند که ماهیچه‌ها درست کار می‌کنند.
  • 2.She knows how to Increase Iron for beginners.
    2. او می‌داند که چطور تعداد وزنه‌ها را برای تازه‌کارها افزایش دهد.

4 چوب گلف با سر میله‌ای (گلف)

  • 1.He hit a magnificent shot with this iron.
    1. او با این چوب گلف، ضربه‌ای محشر زد.
  • 2.You can shop a wide selection of golf irons here.
    2. شما می‌توانید مجموعه بزرگی از چوب‌های گلف را در این‌جا بخرید.
[فعل]

to iron

/ˈɑɪərn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: ironed] [گذشته: ironed] [گذشته کامل: ironed]

5 اتو کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتو کردن
مترادف و متضاد press
  • 1.He was ironing when I arrived.
    1. وقتی من رسیدم او داشت اتو می‌کرد.
to iron something
چیزی را اتو کردن
  • I need to iron my shirt so I could wear it tomorrow.
    باید پیراهنم را اتو کنم تا فردا بتوانم آن را بپوشم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان