[اسم]

ironing

/ˈɑɪ.ər.nɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اتوکشی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتوکشی
مترادف و متضاد pressing
  • 1.He does ironing for a living.
    1. او برای کسب درآمد، اتوکشی می‌کند [کار او، اتوکشی است].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان