Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دورافتاده
2 . تنها
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
isolated
/ˈɑɪ.səˌleɪt̬.ɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more isolated]
[حالت عالی: most isolated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دورافتاده
پرت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گوشهگیر
مترادف و متضاد
remote
an isolated village in the mountains
یک روستای دورافتاده در کوهستان
2
تنها
منزوی، تکافتاده
1.Kazuo felt very isolated at his new school.
1. "کازو" در مدرسه جدیدش خیلی منزوی شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
isolate
isobar
isle
islander
island-hopping
isolation
isolationism
isosceles
isosceles triangle
isotope
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان