[اسم]

juggle

/ˈdʒʌɡl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تردستی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تردستی
[فعل]

to juggle

/ˈdʒʌɡl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: juggled] [گذشته: juggled] [گذشته کامل: juggled]

2 چندین کار را انجام دادن خود را با چندین فعالیت وفق دادن، بین کارها تعادل برقرار کردن

  • 1.Working mothers are used to juggling their jobs, their children's needs and their housework.
    1. مادرهای شاغل عادت دارند بین کارهایشان، نیازهای کودکانشان و کارهای خانه تعادل برقرار کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان