Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عدالت
2 . دادگستری
3 . قاضی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
justice
/ˈʤʌstəs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عدالت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
داد
عدالت
عدل
مترادف و متضاد
equity
fairness
justness
injustice
1.Daniel Webster abandoned any hope for justice once he saw the jury.
1. "دنیل وبستر" وقتی هیئتمنصفه را دید، تمام امیدش به عدالت را از دست داد.
2.Our pledge to the flag refers to "liberty and justice for all."
2. سوگند ما در برابر پرچم اشاره به "آزادی و عدالت برای همه" دارد.
3.The warden acknowledged that justice had not been served in my case.
3. زندانبان تأیید کرد که در مورد من عدالت رعایت نشدهاست.
2
دادگستری
جزا، قضایی
مترادف و متضاد
administration of the law
judicial proceedings
to bring to justice
به جزای اعمال رساندن
the Department of Justice
وزارت دادگستری
the justice system
نظام قضایی
3
قاضی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دادرس
مترادف و متضاد
judge
Law Lord
magistrate
a Supreme Court justice
یک قاضی دادگاه [دیوان] عالی
تصاویر
کلمات نزدیک
just-in-time
just under
just the same
just over
just now
justice of the peace
justiciary
justifiable
justifiably
justification
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان