[فعل]

to keep on

/kip ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: kept on] [گذشته: kept on] [گذشته کامل: kept on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ادامه دادن پیوسته انجام دادن (کاری)

مترادف و متضاد carry on continue go on stop
to keep on doing something
به انجام کاری ادامه دادن
  • 1. She kept on asking me questions the whole time.
    1. او در تمام مدت به سوال پرسیدن از من ادامه داد.
  • 2. That man keeps on looking at me.
    2. آن مرد پیوسته به من نگاه می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان