[فعل]

to keep up with

/kip ʌp wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: kept up with] [گذشته: kept up with] [گذشته کامل: kept up with]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به کسی رسیدن (در طول راه رفتن) با سرعت یکسان حرکت کردن

  • 1.Often they had to pause to allow him to keep up.
    1. اغلب مجبور می‌شدند توقف کنند تا او به آنها برسد.

2 خبر داشتن باخبر بودن، به‌روز بودن

to keep up with somebody/something
از کسی/چیزی خبر داشتن [باخبر بودن]
  • 1. How many of your old school friends do you keep up with?
    1. از چند تا از دوستانت در مدرسه قدیمی خود خبر داری؟
  • 2. She likes to keep up with the latest fashions.
    2. او دوست دارد از تازه‌ترین مد روز باخبر باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان