Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به کسی رسیدن (در طول راه رفتن)
2 . خبر داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to keep up with
/kip ʌp wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: kept up with]
[گذشته: kept up with]
[گذشته کامل: kept up with]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به کسی رسیدن (در طول راه رفتن)
با سرعت یکسان حرکت کردن
1.Often they had to pause to allow him to keep up.
1. اغلب مجبور میشدند توقف کنند تا او به آنها برسد.
2
خبر داشتن
باخبر بودن، بهروز بودن
to keep up with somebody/something
از کسی/چیزی خبر داشتن [باخبر بودن]
1. How many of your old school friends do you keep up with?
1. از چند تا از دوستانت در مدرسه قدیمی خود خبر داری؟
2. She likes to keep up with the latest fashions.
2. او دوست دارد از تازهترین مد روز باخبر باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
hammer away at
go to the ends of the earth
security dog
patrol dog
canned fish
punch above weight
put all eggs in basket
reach for the stars
work guts out
swing for the fences
کلمات نزدیک
keep up
keep trying
keep track
keep to
keep the wolf from the door
keep your temper
keep-fit
keeper
keeping
keepsake
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان