Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (با صفحه کلید) وارد کردن (به کامپیوتر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to key in
/ki ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: keyed in]
[گذشته: keyed in]
[گذشته کامل: keyed in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(با صفحه کلید) وارد کردن (به کامپیوتر)
to key something in
چیزی را وارد کردن
1. I've got all the data but it still needs to be keyed in.
1. همه دادهها را دارم، اما هنوز باید وارد (کامپیوتر) شوند.
2. Key in your password.
2. رمز عبور خود را وارد کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
key grip
key factor
key
kevin
kettledrum
key ring
key signature
keyboard
keyboarder
keyboardist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان