[فعل]

to kick in

/kɪk ɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: kicked in] [گذشته: kicked in] [گذشته کامل: kicked in]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به اجرا در آمدن اتفاق افتادن، به کار افتادن

  • 1.The new tax rate kicks in next month.
    1. نرخ جدید مالیات ماه آینده به اجرا در می‌آید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان