[عبارت]

kick ass on

/kˈɪk ˈæs ˈɑːn/

1 کتک زدن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد beat up
kick ass on someone
کسی را کتک زدن
  • The bullies go around kicking ass on kids who are smaller than them.
    زورگویان دور می‌زنند و بچه‌هایی را که از آن‌ها کوچکتر هستند، کتک می‌زنند.

2 از پا درآوردن دهن سرویس کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد overwhelm
kick ass on someone
دهن کسی را سرویس کردن
  • We like to think of ourselves as the masters of our own universe, but then a major natural disaster strikes and you see how nature can just totally kick ass on us.
    ما دوست داریم خودمان را اربابان دنیایمان در نظر بگیریم، اما سپس یک فاجعه طبیعی رخ می‌دهد و می‌بینی که چگونه طبیعت دهن ما را کاملاً سرویس می‌کند [ما را از پا درمی‌آورد]

3 قاطعانه شکست دادن درهم کوبیدن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد defeat
kick ass on someone
کسی را قاطعانه شکست دادن
  • We simply weren't prepared, and the other team totally kicked ass on us.
    ما اصلاً آماده نبودیم و تیم مقابل ما را کاملاً قاطعانه شکست داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان