Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به اجرا در آمدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to kick in
/kɪk ɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: kicked in]
[گذشته: kicked in]
[گذشته کامل: kicked in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به اجرا در آمدن
اتفاق افتادن، به کار افتادن
1.The new tax rate kicks in next month.
1. نرخ جدید مالیات ماه آینده به اجرا در میآید.
تصاویر
کلمات نزدیک
kick
kia
khmer
khalifa
khakis
kick off
kick out
kick start
kick the bucket
kick up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان