Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رشوه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
kickback
/ˈkɪkˌbæk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رشوه
باج، زیر میزی
1.The bank clerk received several kickbacks and had to resign from his job.
1. متصدی بانک رشوه های بسیاری قبول کرد و مجبور شد از کارش استعفا دهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
kick-off
kick-boxing
kick up one's heels
kick up a fuss
kick up
kickball
kicker
kicking
kickoff
kicks
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان