[صفت]

kicking

/ˈkɪkɪŋ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرحال سر و مر و گنده

  • 1.He really was alive and kicking.
    1. او واقعا سرحال و سرزنده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان