[فعل]

to knock out

/nɑk aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: knocked out] [گذشته: knocked out] [گذشته کامل: knocked out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیهوش کردن (در مسابقه بوکس و...) ضربه‌فنی کردن

  • 1.He was knocked out halfway through the fight.
    1. او وسط مسابقه بیهوش شد.
  • 2.The blow knocked her out.
    2. (آن) ضربه او را بیهوش کرد.
  • 3.The boxer knocked out his opponent in the third round.
    3. آن بوکسور، حریفش را در راند سوم ضربه‌فنی کرد.

2 حذف کردن (از مسابقه)

مترادف و متضاد eliminate
  • 1.England had been knocked out of the World Cup.
    1. انگلستان از جام جهانی حذف شده بود.
  • 2.The French team were knocked out in the semi final.
    2. تیم فرانسه در (مرحله) نیمه‌نهایی حذف شد.

3 شگفت‌زده کردن متعجب کردن

informal
  • 1.The movie just knocked me out.
    1. (آن) فیلم واقعاً من را شگفت‌زده کرد.

4 خسته کردن

مترادف و متضاد wear out
  • 1.Why knock yourself out for such little income?
    1. چرا برای چنین درآمد اندکی خودت را خسته می‌کنی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان