Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیهوش کردن (در مسابقه بوکس و...)
2 . حذف کردن (از مسابقه)
3 . شگفتزده کردن
4 . خسته کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to knock out
/nɑk aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: knocked out]
[گذشته: knocked out]
[گذشته کامل: knocked out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیهوش کردن (در مسابقه بوکس و...)
ضربهفنی کردن
1.He was knocked out halfway through the fight.
1. او وسط مسابقه بیهوش شد.
2.The blow knocked her out.
2. (آن) ضربه او را بیهوش کرد.
3.The boxer knocked out his opponent in the third round.
3. آن بوکسور، حریفش را در راند سوم ضربهفنی کرد.
2
حذف کردن (از مسابقه)
مترادف و متضاد
eliminate
1.England had been knocked out of the World Cup.
1. انگلستان از جام جهانی حذف شده بود.
2.The French team were knocked out in the semi final.
2. تیم فرانسه در (مرحله) نیمهنهایی حذف شد.
3
شگفتزده کردن
متعجب کردن
informal
1.The movie just knocked me out.
1. (آن) فیلم واقعاً من را شگفتزده کرد.
4
خسته کردن
مترادف و متضاد
wear out
1.Why knock yourself out for such little income?
1. چرا برای چنین درآمد اندکی خودت را خسته میکنی؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
knock off
knock down
knock back
knock around
knock
knock over
knock up
knocking
knockout
knockout punch
کلمات نزدیک
knock one off one's feet
knock on wood
knock off
knock it off!
knock down
knock over
knock someone dead
knock someone sideways
knock someone's socks off
knock together
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان