[اسم]

knot

/nɑːt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مدل گره‌ای (مو)

  • 1.She had her hair in a knot.
    1. او موهایش را مدل گره‌ای بسته بود.

2 گره

معادل ها در دیکشنری فارسی: گره دریایی گره
  • 1.I can't untie the knot - it's too tight.
    1. من نمی‌توانم این گره را باز کنم؛ خیلی سفت است.
to tie a knot
بستن گره [گره زدن]

3 برآمدگی برجستگی

[فعل]

to knot

/nɑːt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: knotted] [گذشته: knotted] [گذشته کامل: knotted]

4 بستن (با گره)

  • 1.He carefully knotted his tie.
    1. او با دقت کراواتش را بست.
  • 2.She wore her hair loosely knotted on top of her head.
    2. او موهایش را (به صورت) شل بالای سرش می‌بندد.

5 گره زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گره زدن
  • 1.He knotted the ends of the rope together.
    1. او دو سر طناب را به هم گره زد.

6 منقبض شدن (عضله و ... در اثر ترس یا هیجان) سفت و سخت شدن

  • 1.She felt her stomach knot with fear.
    1. او احساس کرد (عضله) شکمش از ترس منقبض شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان