[اسم]

landscape

/ˈlændskeɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نقاشی منظره

  • 1.He is an artist famous for his landscapes.
    1. او هنرمندی است که به نقاشی‌های منظره‌اش شهرت دارد.
  • 2.She specializes in landscapes.
    2. او در (کشیدن) نقاشی‌های منظره تخصص دارد.

2 چشم‌انداز منظره

معادل ها در دیکشنری فارسی: چشم‌انداز دورنما منظره
مترادف و متضاد outlook scenery vista
  • 1.The desert landscape is very beautiful.
    1. منظره کویر بسیار زیباست.
a rural landscape
چشم‌اندازی روستایی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان