Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زمین گیر شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to lay up
/ˈleɪ ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: laid up]
[گذشته: laid up]
[گذشته کامل: laid up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زمین گیر شدن
بستری شدن، بیمار شدن
1.She's laid up with a broken leg.
1. او به خاطر شکستگی پا زمین گیر شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
lay the finger on someone
lay the blame at somebody else's door
lay siege
lay scratch
lay out
lay-by
lay-off
lay-up
layabout
layaway plan
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان