[فعل]

to lay out

/leɪ aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: laid out] [گذشته: laid out] [گذشته کامل: laid out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرداختن خرج کردن

informal
مترادف و متضاد fork out pay spend
  • 1.Sam had to lay out a fortune on that car.
    1. "سم" مجبور شد بابت آن ماشین مبلغ کلانی بپردازد.

2 ارائه دادن (روی کاغذ) آوردن

مترادف و متضاد set out
  • 1.All the terms and conditions are laid out in the contract.
    1. تمام شرایط و ضوابط در این قرارداد آورده شده‌است [آمده‌است].
  • 2.We have asked them to lay out their plans for the future of the park.
    2. ما از آنها خواستیم تا برنامه‌هایشان را برای آینده پارک ارائه دهند.

3 صفحه‌آرایی کردن طراحی کردن

  • 1.The designer laid out the book.
    1. طراح، کتاب را صفحه‌آرایی کرد.

4 پهن کردن

  • 1.He laid the map out on the table.
    1. او نقشه را روی میز پهن کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان