Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کسی را به جلو راهنمایی کردن
2 . فریب دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to lead on
/liːd ɑːn/
فعل گذرا و ناگذر
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کسی را به جلو راهنمایی کردن
پیشقدم شدن، ابتدا رفتن
2
فریب دادن
وسوسه و گمراه کردن، سردواندن
informal
to lead somebody on
کسی را فریب دادن/سردواندن
1. All that time she'd been leading him on, but she was only interested in his money.
1. آن همه مدت او داشت او را سرمیدواند، اما او فقط به پولش علاقهمند بود.
2. He thought Sara loved him, but in fact she was just leading him on.
2. او فکر کرد سارا دوستش دارد، اما در حقیقت سارا فقط داشت او را فریب میداد.
تصاویر
کلمات نزدیک
lead foot
lead
leachate
leach
le
lead poisoning
lead singer
lead somebody astray
lead someone by the nose
lead story
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان