[صفت]

lean

/liːn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: leaner] [حالت عالی: leanest]

1 خوش‌فرم لاغر

معادل ها در دیکشنری فارسی: لاغر قلمی
approving
مترادف و متضاد slim thin fat
  • 1.He was tall, lean and handsome.
    1. او بلندقد، لاغر و خوش‌تیپ بود.
a lean, muscular body
بدنی خوش‌فرم و عضله‌ای

2 (گوشت) لخم بدون چربی

معادل ها در دیکشنری فارسی: لخم
مترادف و متضاد non-fatty unfatty fatty
a lean, tender piece of beef
تکه‌ای گوشت گاو نرم و بدون چربی
[فعل]

to lean

/liːn/
فعل گذرا
[گذشته: leaned] [گذشته: leaned] [گذشته کامل: leaned]

3 خم شدن

مترادف و متضاد bend slant sway
  • 1.She leaned out of the window and waved.
    1. از پنجره به بیرون خم شد و دست تکان داد.

4 تکیه دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکیه دادن یله دادن
مترادف و متضاد recline rest
to lean something against something
چیزی را به چیزی تکیه دادن
  • Lean your bike against the wall.
    دوچرخه‌ات را کنار دیوار [به دیوار] تکیه بده.
to lean against something
به چیزی تکیه داده شدن
  • A shovel was leaning against the wall.
    یک بیل به دیوار تکیه داده شده بود.
to lean on something
به چیزی تکیه دادن
  • She walked slowly, leaning on her son's arm.
    او به‌آرامی راه رفت، در حالی که به بازوی پسرش تکیه داده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان