Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کسی را به حال خود گذاشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
leave somebody to something
/liv ˈsʌmˌbɑdi tu ˈsʌmθɪŋ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کسی را به حال خود گذاشتن
کسی را تنها گذاشتن
informal
1.I just had a question about the order, but I can see that you're busy, so I'll just leave you to it.
1. من فقط یک سؤال درباره سفارش داشتم، اما میبینم که سرتان شلوغ است پس تنهایتان میگذارم.
2.We left him to it after he made it clear that he didn't need our help.
2. بعد از اینکه واضح گفت به کمک ما نیازی ندارد، او را به حال خودش گذاشتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
laze around
plunge into
launch into
knock it off
key in
lie ahead
lie behind
live for
live off
look out for
کلمات نزدیک
work ass off
leave aside
whoop-ass
talk through ass
have a stick up ass
ass off
ass end of nowhere
ass-backwards
let-out
ass-kisser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان