Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رخوت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
lethargy
/ˈleθərdʒi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رخوت
بی حالی، سستی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رخوت
مترادف و متضاد
inertia
listlessness
1.New mothers often complain of lethargy and mild depression.
1. خانمهای تازه زایمان کرده اغلب از رخوت و افسردگی خفیف شکایت میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
lethargic
lethal
letdown
let-down
let's take that underpass.
letter
letter bomb
letter box
letter carrier
letter of confession
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان