[اسم]

liver

/ˈlɪvər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کبد (کالبدشناسی) جگر

معادل ها در دیکشنری فارسی: جگر کبد
  • 1.He has something wrong with his liver.
    1. او مشکلی در کبدش دارد [کبدش مشکل دارد].
a fat liver
کبد چرب

2 گوشت جگر (حیوانات)

calf's liver
جگر گوساله
liver pâté
پاته جگر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان