Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . غذای محلی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
local food
/ˈloʊkəl fud/
غیرقابل شمارش
1
غذای محلی
1.When you are there, try the local food.
1. وقتی آنجا هستی، غذای محلی را امتحان کن.
تصاویر
کلمات نزدیک
local currency
local cuisine
local color
local call
local bus
local government
local time
locale
locality
localized
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان