[صفت]

long-term

/ˌlɔːŋˈtɜrm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: longer-term] [حالت عالی: longest-term]

1 درازمدت طولانی‌مدت

معادل ها در دیکشنری فارسی: درازمدت
مترادف و متضاد short-term
  • 1.It is unclear if this shift will continue long-term.
    1. مشخص نیست که این تغییر درازمدت ادامه پیدا کند.
  • 2.Requited love is not enough to sustain a long-term relationship.
    2. عشق دوطرفه برای نگه داشتن رابطه طولانی‌مدت کافی نیست.
long-term unemployment/loan/effects
بیکاری/وام/تأثیرات درازمدت
long-term care for the seriously ill
مراقبت درازمدت از بیماران وخیم
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان