1.Don't look now, but there's someone staring at you!
1.
الان نگاه نکن، ولی یکی به تو خیره شده است!
2.If you look carefully you can just see our house from here.
2.
اگر با دقت نگاه کنی میتوانی خانه ما را از اینجا ببینی.
3.Look! I'm sure that's Brad Pitt!
3.
نگاه کن! مطمئنم او "برد پیت" است!
to look at somebody/something
به کسی/چیزی نگاه کردن
1.
Look at all this stuff on the floor.
1.
به این همه چیز روی زمین نگاه کن.
2.
They looked at the picture and laughed.
2.
آنها به عکس نگاه کردند و خندیدند.
to look where/what ...
دیدن کجا/چه ...
Can't you look where you're going?
نمیتوانی ببینی کجا داری میروی؟
کاربرد فعل look به معنای نگاه کردن
فعل look در این مفهوم اشاره دارد به چرخاندن چشمها به سمت چیزی و به آن چیز توجه کردن و یا استفاده از چشمها برای دیدن چیزی. مثال:
".I looked out of the window" (من از پنجره به بیرون نگاه کردم.)
فعل look در این مفهوم به ظاهر و درواقع تصویر چیزی در حالتی بهخصوص اشاره دارد. مثال:
"?Do I look silly in this hat" (آیا با این کلاه خنگ به نظر میرسم؟)
".You look tired" (خسته به نظر میرسی.)
3
رو به طرفی داشتن
به سمتی بودن
مترادف و متضاد
face
to look + adv/prep of place
به سمتی/جهتی بودن
1.
The garden looks south.
1.
این باغ رو به طرف جنوب است.
2.
The hotel looks out over the harbor.
2.
هتل رو به بندرگاه است.
3.
The house looks east.
3.
آن خانه به سمت شرق است.
4
(به) دنبال گشتن
جستجو کردن، در جستجو بودن
مترادف و متضاد
search
1.I can't find my book—I've looked everywhere.
1.
نمیتوانم کتابم را پیدا کنم؛ همهجا را جستجو کردهام [گشتهام].
to look for something/somebody
دنبال چیزی/کسی گشتن
1.
Are you still looking for a job?
1.
آیا هنوز دنبال کار میگردی؟
2.
I'm looking for a black miniskirt.
2.
من دنبال یک دامن کوتاه مشکی میگردم [دامن کوتاه مشکی میخواهم].
3.
We're looking for someone with experience for this position.
3.
ما برای این موقعیت کاری [شغل]، دنبال فردی با تجربه میگردیم.
[اسم]
look
/lʊk/
قابل شمارش
5
ظاهر
مترادف و متضاد
appearance
1.Looks can be deceptive.
1.
ظواهر میتوانند فریبدهنده باشند.
by the look of something
آنچه از ظاهر چیزی پیداست
It's going to rain today by the look of it.
آنطور که از ظواهر پیداست قرار است باران ببارد.
to not like the look of somebody
از ظاهر کسی خوش نیامدن
I don't like the look of that guy.
من از ظاهر آن مرد خوشم نمیآید.
کاربرد اسم look به معنای ظاهر
اسم look در این مفهوم اشاره دارد به حالت ظاهری کسی یا چیزی و یا ویژگیهای ظاهری آن. مثال:
".Looks can be deceptive" (ظواهر میتوانند فریبدهنده باشند.)