[فعل]

to look on

/lʊk ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: looked on] [گذشته: looked on] [گذشته کامل: looked on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به چشم ... نگاه کردن

  • 1.We looked on her as a daughter.
    1. ما به او به چشم دخترمان نگاه می‏‌کردیم.

2 نظاره‌گر بودن تماشا کردن

  • 1.A large crowd looked on as the band played.
    1. یک جمعیت بزرگ اجرای گروه موسیقی را تماشا می‌کرد.
  • 2.Passers-by simply looked on as he was attacked.
    2. وقتی او مورد حمله قرار گرفت، رهگذرها فقط نظاره‌گر بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان