[فعل]

to make clear

/meɪk klɪr/
فعل گذرا
[گذشته: made clear] [گذشته: made clear] [گذشته کامل: made clear]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 واضح و روشن بیان کردن واضح قطعی بیان کردن

  • 1.He made it clear that he objected.
    1. او واضح و روشن نشان داد که مخالف است.
  • 2.She made her objections clear.
    2. او مخالف خود را واضح و روشن بیان کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان