[عبارت]

to make someone's skin crawl

/tuː meɪk ˈsʌmˌwʌnz skɪn krɔl/

1 مشمئز کردن حال کسی را به هم زدن

  • 1.Just the sight of him makes my skin crawl.
    1. تنها دیدن او حالم را به هم می‌زند.

2 وحشت‌زده کردن ترساندن

  • 1.The way he stared at her made her skin crawl.
    1. جوری که به او زل زده بود، او را ترساند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان