Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اقدام کردن
2 . راه افتادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
make a move
/mˌeɪk ɐ mˈuːv/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اقدام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اقدام کردن
مترادف و متضاد
take action
2
راه افتادن
حرکت کردن
informal
1.It's getting late—we'd better make a move.
1. دارد دیر میشود؛ بهتر است راه بیفتیم.
2.We should make a move — it's really late.
2. باید حرکت کنیم؛ واقعاً دیروقت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
make a mountain out of a mole hill
make a monkey out of someone
make a mistake
make a mess
make a meal of
make a name for yourself
make a noise
make a note
make a phone call
make a photocopy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان