[عبارت]

make a recovery

/meɪk ə rɪˈkʌvri/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بهبود یافتن خوب شدن (بعد از بیماری/تصادف)

  • 1.My father has made a full recovery from the operation.
    1. پدرم بعد از عمل بهبود کامل یافته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان