[اسم]

make-up

/ˈmeɪk ʌp/
غیرقابل شمارش

1 آرایش گریم

معادل ها در دیکشنری فارسی: آرایش بزک چهره‌پردازی گریم
  • 1.She never wears make-up.
    1. او هیچوقت آرایش نمی‌کند.
eye make-up
آرایش چشم
make-up artist
چهره‌پرداز [گریمور]

2 لوازم آرایش

  • 1.We don't want any make-up.
    1. هیچ لوازم آرایشی نمی‌خواهیم.

3 ترکیب

  • 1.Ireland did show up a number of flaws in the England team's make-up.
    1. ایرلند تعدادی از ایرادات ترکیب تیم انگلیس را نمایان کرد.
the make-up of a TV audience
ترکیب مخاطبان تلویزیون
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان