Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آرایش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
makeup
/ˈmeɪk.ʌp/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آرایش
لوازم آرایش
مترادف و متضاد
cosmetics
1.I put on a little eye makeup.
1. او کمی آرایش چشم کرد.
2.She wears a lot of makeup.
2. او بسیار آرایش می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
makeshift
maker
makeover
make-up artist
make-up
making
maladapted
maladjusted
maladministration
maladroit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان