Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خمیر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to mash
/mæʃ/
فعل گذرا
[گذشته: mashed]
[گذشته: mashed]
[گذشته کامل: mashed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خمیر کردن
به صورت پوره درآوردن، له کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خمیر کردن
مترادف و متضاد
pulp
smash
1.Mash the fruit up with a fork.
1. میوهها را با چنگال له کنید.
2.Mash the potatoes.
2. سیب زمینیها را بهصورت پوره در بیاور.
تصاویر
کلمات نزدیک
masculinity
masculine
mascot
mascara
masala
mash the potatoes with a fork.
mashed
mashed potatoes
mashhad
mask
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان