[اسم]

maturity

/məˈtʃʊrəti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پختگی بلوغ

معادل ها در دیکشنری فارسی: بلوغ پختگی کمال
  • 1.He has maturity beyond his years.
    1. او فراتر از سال‌های عمرش بلوغ و پختگی دارد.
  • 2.Her poems show great maturity.
    2. اشعار او پختگی بالایی را نشان می‌دهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان