[فعل]

to maul

/mɔːl/
فعل گذرا
[گذشته: mauled] [گذشته: mauled] [گذشته کامل: mauled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حمله کردن دریدن، زخمی کردن

مترادف و متضاد savage
  • 1.A mentally ill man was mauled after climbing into the lions’ enclosure at London Zoo.
    1. یک بیمار روانی بعد از پریدن در قفس شیرها در باغ وحش لندن زخمی شد.

2 با خشونت رفتار کردن لمس کردن (به‌طرز ناخوشایند یا خشونت‌آمیز)

  • 1.What makes you think you’ve got the right to maul me like that?
    1. چه باعث شده فکر کنی این حق را داری که با من این‌گونه با خشونت رفتار کنی؟

3 به‌شدت انتقاد کردن شدیداً موردانتقاد قرار دادن

  • 1.Her latest book was absolutely mauled by the critics.
    1. جدیدترین کتاب او به‌شدت موردانتقاد منتقدین قرار گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان