Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حمله کردن
2 . با خشونت رفتار کردن
3 . بهشدت انتقاد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to maul
/mɔːl/
فعل گذرا
[گذشته: mauled]
[گذشته: mauled]
[گذشته کامل: mauled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حمله کردن
دریدن، زخمی کردن
مترادف و متضاد
savage
1.A mentally ill man was mauled after climbing into the lions’ enclosure at London Zoo.
1. یک بیمار روانی بعد از پریدن در قفس شیرها در باغ وحش لندن زخمی شد.
2
با خشونت رفتار کردن
لمس کردن (بهطرز ناخوشایند یا خشونتآمیز)
1.What makes you think you’ve got the right to maul me like that?
1. چه باعث شده فکر کنی این حق را داری که با من اینگونه با خشونت رفتار کنی؟
3
بهشدت انتقاد کردن
شدیداً موردانتقاد قرار دادن
1.Her latest book was absolutely mauled by the critics.
1. جدیدترین کتاب او بهشدت موردانتقاد منتقدین قرار گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
matzoh
matzo
matzah
maturity
mature
maulstick
maunder
mauve
mauve-pink
maxi
کلمات نزدیک
maudlin
matzo
maturity
mature student
mature
maundy thursday
maureen
maurice
mauritius
mausoleum
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان